درجنگ دیروز من چکار کردم وتو چه؟

ساخت وبلاگ


درجنگ دیروز من چکار کردم ؛توچکار کردی ؛او چکارکرد؟  

دیروز که جنگ((مرد))را از((نامرد))باز میشناساند:   

من جنگیدم ، بدون چون و چرا ، تو سکوت کردى با یک دنیا چون و چرا 

او فرار کرد با یک جهان دنیاخواهى و ترس

من نان خُشکیده را خوردم و جنگیدم، تو چلوکباب سلطانى میل فرمودى و سکوت کردى

او به چلوکباب هم راضی نشد

سربرگ همه روزهاى تقویم من عاشورا بود ، تقویم تو از عاشورا خالى بود  او اصلاً تقویمى نداشت که عاشورایی داشته باشد

من در پى اقامه نماز، نشستن را بر خود حرام کرده بودم ، تو اصلاً نماز را دوست نداشتی 

اوکه اصلا نمی دانست نماز چیست

من رفتم دنیا را گم کردم و خود را یافتم و خدا ر ا ، تو محافظه کارانه بر وضع موجود پاى فشردى 

او خود را گُم کرد

من زخم خوردم و صبر کردم و خندیدم. تو بى خیال سکوت کردى و چرتکه انداختى

او با ماشین حساب کاسیو پا به فرار گذاشت  

من مدام بیدار ماندم ، تو به چُرت عصرانه افتادى

او خُرناسش گوش فرشته هاى خدا را آزار داد

من زخم آجین شدم ، نور پاشیدم ، تو لاله هاى لوسترت را تمیز کردى

او تراول چکهایش را مرتب کرد

دوستان من شهید شدند ، پرواز کردند . تو در کاخ پنج هزار مترى ات آرمیدى

او به سوى غرب با آرزوهایش پرید

من نمازم را شب عملیات در حرکت خواندم . تو در صف اول جماعت فقط جا رزرو کردى

او دیرسالى است که سجاده اى ندیده است...

من با شهادت عروج کردم. تو در هبوط خویش گرفتار ماندى

او سقوط کرد و نابود شد

امروز که شیپور جنگ ازصدا افتاده است

من بدهکار شدم ، تو سر به سر شدى

او طلبکارانه حق نداشته اش را از من باز خواست

من زخمهاى تنم را نگاه کردم ، تو باز هم چرتکه انداختى

او صفرهاى سمت راست عدد صحیح حسابش را شمرد

من تنها عدد صحیح عالم را امام مى دانم ، تو حاصل جمع و تفریق چرتکه ات را ... 

او عدد منتهى الیه سمت چپ شماره حسابش

من خود را براى اصلاح آماده کردم ، تو ترسیدى و تکفیرم کردى

او با زخم زبان به جان زخمهایم افتاد

من به اصلاح مدام و تزکیه همیشگى در اسلام معتقدم ، اسلام تو اصلاحات را به رسمیت نمى شناسد

 او غرب بافته ها را اصلاح مى نامد

من چوب از لاى چرخ دولت و ملت برمى دارم ، تو چوب لاى چرخ مى گذارى 

 او همه ی ماشین و چرخهایش را هدف گرفته است

من بعد از جنگ به سازندگى کشور دل بستم ، تو به آبادانى کاخ و ویلایت 

او مى خواست همان نسخه اى را بپیچید که برایش نوشته بودند

من هر لحظه با شهیدان زندگى مى کنم ، تو شهیدان را مرده میپندارى

 او مى خواهد استخوان برادرانم را از قبر درآورد

من با همه زخمهایم خود را مدیون اسلام و انقلاب به ایران و مردم مى دانم ، تو طلبهایت را حساب مى کنى 

او یقه مرا گرفته است و طبکارم شده است  

امام دست و بازوى مرا مى بوسید و تو ، اما ... 

او هرهر مى خندید و صدایش گوش فلک را کر می کند

من براى فرج مصلح ، اصلاح طلبانه برمى خیزم ، تو در انجمن قاعدین ، اسم مى نویسى

 او مى خواهد سرداب مقدس را گل بگیرد

من شعار نمى دهم اما در کنار على و محمد (ص) هستم، تو شعار مى دهى و آنها را کوفى منشانه تنها می گذارى

 او نه به على اعتقادى دارد نه به محمد

من حزب اللهى هستم، تو ادای حزب اللهی بودن درمى آورى 

اوبه حزب خدا ناسزا  مى گوید

من به پاى شهیدان سرمى سایم. تو از کاسه سر شهیدان عافیت آباد ، بنا مى کنى و از نامشان، نردبان مى سازی  

او، اما...

من با شهیدان به معراج مى روم ، تو مى خواهى از نام و یادشان نردبانى بسازى

 او با شهید بیگانه است و از شهادت گریزان

ان روز من از سهمیه ای که تو امروز از ان یاد میکنی هیچ اطلاعی نداشتم و رفتم

و تو خوب از سهمیه میدانستی که سهمت را که انروز سلامتی جسم و حفظ جان مال و افزودن به دارایی های نا مشروعت بود گرفتی و نرفتی

 و او همان زمان سهمیه اش را گرفت الان هم مدعی است و میگیرد و باز هم به فکر سهم خواهی اینده 

و باز هم من وتو  و او....................واین روند همچنان ادامه دارد...........

 

السام علیک یا اباعبدالله...
ما را در سایت السام علیک یا اباعبدالله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bvanak-velayatc بازدید : 188 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 15:42